جین آستین

آستین سال 1775 در همپشایر انگلستان به دنیا آمد. همان روزی که بتهوون به دنیا آمد.البته آستین، 5 سال از او کوچک‌تر بود. پدرش کشیش بود و هفت تا خواهرو برادر بودند. اما دستشان به دهانشان می‌رسید.

جین، آدم سرزنده و خوش‌مشربی بود، با این حال تنها کسی که واقعا به او نزدیک بود، خواهرش «کاساندرا» بود. از جین بزرگ‌تر و خوشگل‌تر بود و در مقایسه با خواهرش، آدم غمگینی به حساب می‌آمد. جین از  طبیعت سرد و آرام او خوشش می‌آمد. آستین، ازدواج نکرد  (چند نفری که به‌شان برخورد، پولدار اما کودن و دوست‌نداشتنی بودند)  و در شهری، کمی آن طرف‌تر از جایی که به دنیا آمده بود، مرد. همه‌اش همین بود.

 سوژة هیچ‌کدام از رمان‌های او، اتفاق‌های سیاسی  یا موضوع‌هایی که به نوعی مردانه، محسوب می‌شوند، نیست.نقش اول‌ داستان‌هایش را نه از بین بدبخت‌ها و فقیرها انتخاب می‌کرد، نه از بین اشراف، بارون‌ها و کنت‌ها. نقش‌های اول در کتاب‌های او، طبقة متوسط‌اند. متوسط‌هایی که سعی می‌کنند خودشان را یک‌جوری بالا بکشند و بشوند اشراف.

 خودش را به چیزها و  جاهایی  که شخصا دیده و با آن آشناست (تقریبا جنوب انگلستان) محدود می‌کند.در رمان‌های او از تغییرات  تصادفی و ناگهانی خبری نیست. مثلا این که به یک نفر ناگهان ارث قلمبه‌ای از فامیلی که از وجودش خبر هم  نداشته،  برسد. این کلک‌ها در زمان آستین هم مثل حالا بین داستان‌نویس‌ها رایج بود. البته  آن موقع  به‌اش نمی‌گفتند کلیشه، اما به هر حال آستین ترجیح می‌داد طرفشان نرود.

در رمان‌های او تمایلات متعرضانه یا تند جنسی (طبیعتا) وجود ندارد او علاقه دارد لحظه‌های عاشقانه و احساسی داستان را مختصر برگزار کند. اهل توصیف‌های جزئی یا رمانتیک در این صحنه‌ها نیست. توصیف ریز به ریز مکان‌ها و قیافة آدم‌ها هم از کارهایی است که آستین کمتر می‌کند.


آستین از نثر احساساتی تقریبا متنفر بود. در رمان آخرش (اغوا) که احساساتی‌ترین کارش است، جمله‌ای مثل «آنی! آنی دلبند من!»، در نسخة نهایی تبدیل شده به «آنی!»

 هیچ‌کدام از کاراکترهای اصلی، در طول داستان، نمی‌میرند.کمتر پیش آمده، آستین مکالمات یک جمع مردانه را نقل کند یا درباره‌اش بنویسد

جین آستین، در ایران هم هنوز طرفدار دارد، چه رسد به خوانندگان سراسر جهان که پس از دویست سال از دورهی این نویسندهی کلاسیک، همچنان رمانهای او را در ردیفِ پرخوانندهترین آثار ادبی جهان قرار دادهاند. جین آستین چنان مقامی در ادبیات انگلیسیزبان یافته است که اکثر مورخان تاریخ ادبیات و منتقدان، معتقدند مقامی را در نثر دارد که شکسپیر در درام داشت. او در دورهای میزیست که طبقهی متوسط در انگلستان رو به رشد و شکوفایی بود. انگلستان ارباب جهان بود و از طریق مستعمرات مواد خام، و ثروت به سمت انگلستان سرازیر میشد. طبقهی نوکیسهای شکل گرفته بود که بسیاری از ارزشهای جامعهی قدیمی را از بین میبرد و ارزشهای جدیدی را جایگزین میکرد. در زمینهی تاریخی هم کسانی مانند ادوارد سعید دربارهی اهمیت تاریخی رمان جین آستین زیاد صحبت کردهاند. به طوری که میتوان از لابهلای این رمانها که جعل هستند و ساختهی ذهن نویسندهاند، به تاریخ آن زمان انگلستان و مناسبات اجتماعی پی برد. یکی از منابع مستند مورخان اجتماعی یا کسانی که راجع به استعمار انگلستان تحقیق میکنند، اثر جین آستین است و کسانی که در آن دوره رمان نوشتهاند. تا قبل از جین آستین رمان در انگلستان در فضایی گوتیک نوشته میشد یعنی داستانهای هراسانگیز، ترسناک همراه با تعلیق و دلهره و نویسندگان علاوه بر اینکه مضمون گوتیک را به استخدام میگرفتند، عمدتاً نثری «شاعرانه» داشتند و نوعی روحیهی رمانتیک بر آثارشان حاکم بود. یعنی هنوز رمان با آن رمانسی که میشناسیم، کاملا تصفیه حساب نکرده بود. اما جین آستین انگار سر این مرز ایستاده است و دورهی رمان گوتیک که دنبالهی رمانس شهسواری یا رمانسهای عاشقانهی قبلی است، در زمان او به سر میآید.

هر چند رمانتیکها در انگلستان فضای گوتیک را میپسندیدند و بازگشت به گذشته تاریخی داشتند اما معترض جامعهی خود بودند و گاه از فضیلتهای گذشته دفاع میکردند. بسیاری از اصول جوانمردی، اخلاق، روابط خانوادگی طبعا با پیشرفت بورژوازی از بین رفته بود و رمانتیکها به این اعتقاد داشتند. بعضی از این رمانتیکها نگاه به آینده داشتند، به نوعی مدینهی فاضلهای را در آینده تصور میکردند که گاه کپی جوامع گذشته بود و گاه کاملا نو، بدیع و آرمانی بود. در اعتراضی که به جامعهی زمان خودشان داشتند، بازگشت به رمان گوتیک به نوعی با مشخصات کاملا جدید صورت گرفت. ضمن اینکه از آن مضامین خیلی استفاده کردند. جین آستین شاید اولین رئالیست به مفهوم جدید کلمه باشد گرچه خیلیها او را رمانتیک میدانند. چراکه تصویری واقعی و عینی از روزگار خودش به دست داد. نقادان ادبی اعم از سنتی و مدرن، مارکسیست، فمینیست، مکاتب پستمدرن، همه از رمانهای جین آستین به عنوان مواد و مصالح تئوریهای خودشان استفاده کردند. از نظر هنر نویسندگی و مهارت در روایت هم بعد از دویست سال هنوز در صف اول ایستاده است. استفاده از عناصر و اجزای روایت کلاسیک، هنر داستانگویی، هنر بسط مطالب و بسیاری از عناصر دیگر که به عنوان عناصر داستان از آنها اسم میبریم در حد پختگی در آثار جین آستین دیده میشود.

شاید بیش از هر نویسندهای در زبان انگلیسی دربارهی جین آستین کتاب نوشته شده و خوشبختانه امروزه منابع و مدارک کافی برای بررسی جین آستین و رمانهایاش در دست ماست. ویرجینیا وولف به شدت او را ستایش کرده و ناباکوف او را بزرگترین نویسندهی انگلیسی زبان دانسته است. البته ویرجینیا وولف بعضی از مضمونها و تفکرات جین آستین را نقد میکند اما در هنر داستاننویسیاش تردیدی نمیکند. از نظر پرداختن به روح و روان زنان و در یک کلام آنچه آن را با لفظ زنانگی میتوان به طور کل بیان کرد، جین آستین یکی از مطرحترین نویسندگان تاریخ ادبیات است که به زنانگی پرداخته است. مشخصه مهم دیگر او دوری از زبان شاعرانه است که پیش از او کاملا در رمان مرسوم بود.


از جنبه های گوناگون به رمانهای جین آستین نگاه کردهاند. یک جنبهی خیلی مهم که همهی منتقدان به آن اشاره میکنند، طنز ویژه در آثار اوست. به اجمال میگویم که طنز به معنای وسیع کلمه مورد نظر ماست. هرچند که در جاهایی با معنای محدودتر آن نیز مواجه میشویم. منظورم از طنز صرفا شوخی، فکاهی، خندهدار بودن و اینها نیست. هرچند که اینها هم در مقولهی طنز قرار میگیرند. منظورم کلام دوپهلو، نیشدار، چندمعنایی حتا ایهام، تجاهل، بازی کردن و بازی دادن است. راوی بسیاری از شخصیتهای داستان را فریب میدهد و البته از فریب خارج میکند.